سراسر عشق

کلبه مهربانی ومحبت اشعار حرف دل

سراسر عشق

کلبه مهربانی ومحبت اشعار حرف دل

در انتظار باران

هر بار که در هوای ابری قدم بر می دارم

ترسم از صاعقهای است که در کمین است

سیاهی اسمان وصدای صاعقه چنان حراسی در دلم می اندازد

که گویی لحضه برخورد نزدیک است

در این لحظه صدای نفسهایم از قدمهایم تندتر میشود

می توانستم از پشت پنجره در انتظار باران بمانم

اما هر بار این کار را کردم نفهمیدم چگونه خوابم برد

وفقط اثرات عبورش را دیدم

دیگر نمی توانم دوریش را تحمل کنم

حتی اگر این پایان راهم باشد باز هم خواهم ماند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد